جدول جو
جدول جو

معنی مله ما - جستجوی لغت در جدول جو

مله ما
ناز نازی، فردی که در مقابل بیماری های آسیب پذیر باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مچه وا
تصویر مچه وا
آشی که با برغست درست کنند، برغست وا
فرهنگ فارسی عمید
ماه بماه، هر ماه و ماهیانه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لِ مُ سَ)
دهی از دهستان بالاست که در شهرستان نهاوند واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ لُ)
مردمی بودند یونانی که در درون اپیر نزدیک دریاچۀ پئوم بونی یا ژانین سکنی گزیده بودند. (از ایران باستان ج 2 ص 1212 و 1213). مردم اپیر (بخشی از سرزمین یونان) که قلمرو قدرتمندی را در 430- 350 قبل از میلاد به وجود آوردند. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مِ لِ)
از روستاهای لاریجان است. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 115)
لغت نامه دهخدا
(مِ لِ هَِ)
دهی از دهستان هرسم است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُچْ چَ / چِ)
آشی باشد که از مچه پزند، چه وا به معنی آش است و مچه گیاهی باشد خودرو و بهاری شبیه به اسفناج که به عربی قنابری خوانند. (برهان) (آنندراج). آش برغست. برغست وا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُجْ جَ)
آشی که با گیاه مجه سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به مجه و مچه وا شود
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است که به بحر خزر ریزد و محل ّ صید ماهی باشد
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ / لِ نَ)
ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 14000گزی باخترقصرقند، کنار راه قصرقند به نیکشهر واقع شده و دارای 45 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مادر شاکمونی است و شاکمونی به اعتقاد کفرۀ هند پیغمبر صاحب کتاب است، (برهان)، مادر شاکمونی بود که اهالی هند او را پیغمبر دانسته اند و صاحب کتاب خوانده اند، (آنندراج)، نام مادر بودا پیغمبر هنود، (ناظم الاطباء)، مصحف مهامایه نام زوجه سودهودنه پادشاه قبیلۀ کپیله وستو یعنی قبیلۀ ساکیه ها و پدر گوتمه بودا، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(شُلْ لَ / لِ)
کته ای از ماش و برنج. آش از ماش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
گونه ای قارچ که بدان فقع گویند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به فقع شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ مِ)
قسمی ماهی خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه، نوعی ماهی است که در دریای خزر صید می شود، جثۀ آن دو یا سه برابر ماهی ’کولی’ است و وزن آن سیصد تا چهار صد و پنجاه گرم تغییرمی کند. گوشت این ماهی به نسبت لذیذ است و نام علمی آن ’روتیلوس کاسپیکوس’ و بزبان روسی ’وبلا’ است. (از فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده). و رجوع به کلی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ پُ تِ)
دهی از دهستان کلیایی است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را به جای پایش گذاشته باشد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). رجوع به کله پا شدن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ)
در اصطلاح نجاران، پایه های چفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منهزما
تصویر منهزما
پراکندگی، پریشانی و شکست خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثلهما
تصویر مثلهما
چون آنها مانند آنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مچه وا
تصویر مچه وا
آشی که با مچه پزند آش برغست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لله را
تصویر لله را
خدای را
فرهنگ لغت هوشیار
آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را بجای پایش گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله مار
تصویر کله مار
گونه ای قارچ که بدا فقع گویند
فرهنگ لغت هوشیار
ژورنال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نخ مخصوص تله ی پرندگان که از دم اسب بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه دل، آرزوی دل
فرهنگ گویش مازندرانی
زن زائو در چهل روز اول پس از زایمان
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه اسفناج که در آش ریزند، گیاه سلف
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو تازه زاییده، ترکه ای برای شکار پرندگان که در زمین تعبیه شود، چوب اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی
اول هر ماه که در باور عوام انجام بعضی از کارها در این روز
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در حوزه ی شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
چنگر، از انواع مرغان آبزی
فرهنگ گویش مازندرانی
ماست تازه مایه زده، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
پرده ی نازک بخش داخلی پوست برخی درختان مانند توت و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی